این روزها همگی ما با ناامیدیها و چالشهای شدید دست و پنچه نرم میکنیم : مشکلات مالی، مرگ نابهنگام ، جداییهای بد، ناتوانیهای سلامتی، از دست دادن شغل، شکستهای شغلی، مشکلات زناشویی یا خانوادگی، بحرانهای اعتقادی و … .
بدیهی است که ما به رنج انسانی مرتبط با این چالش های اجتناب ناپذیر اهمیت می دهیم.
علاوه بر این، این مصیبت های شخصی نه تنها بر رفاه شخصی ما تأثیر می گذارد، بلکه بر توانایی ما برای انجام مسئولیت های حرفه ای ما نیز تأثیر می گذارد.
مواجهه با چالش های شخصی و غلبه بر آنها می تواند منبع قدرتمندی برای رشد و یادگیری باشد. چگونه؟
با در نظر گرفتن دو سوال کلی می توان بهتر خود را ارزیابی کرد. در سوال اول “شکست” را به یادگیری تبدیل کنیم. ابتدا از خودم بپرسم : “آیا صادقانه با آنچه در آن زمان می دانستم بهترین انتخاب یا تصمیم را در آن زمان گرفته ام؟” به طور کلی، پاسخ این است: “بله، با توجه به آنچه می دانستم، بهترین کار را انجام دادم.” وقتی این پاسخ وجود دارد، من به سادگی ادامه می دهم. من کاری را که فکر می کردم بهترین بود انجام دادم و اکنون می توانم رها کنم و ادامه دهم. اما گاهی اوقات پاسخ این است: “نه، من بهتر می دانستم اما به درستی عمل نکردم.” در این مورد، خودم را بررسی میکنم که چرا از اطلاعات در دسترسم استفاده نکردهام: آیا غرور، لجاجت، عجله، ترس، عدم مهارت، استعدادها، یا چیز دیگری بود که مرا از دسترسی و استفاده از اطلاعات باز داشت؟ این معاینه شخصی به من کمک می کند یاد بگیرم.
سوال دوم من این است، “دانستن آنچه که اکنون می دانم (پس از اینکه انتخاب یا تصمیم کارساز نشد)، اگر می توانستم کاری را که انجام دادم دوباره انجام دهم، چه کاری را متفاوت انجام می دادم؟ و مهمتر از آن، چه کارهایی را به گونه ای متفاوت انجام خواهم داد؟ وضعیت مشابه در آینده؟» من به دنبال پیشبینی تکرار بعدی یک تنظیم مشابه هستم و از پیش تعیین میکنم که چه کارهایی را میتوانم انجام دهم تا نتیجه بهتری داشته باشم.
در اینجا ده مورد از تجربیات رهبران بزرگ در مورد ناامیدی و شکست را با هم مطالعه کنیم که این تجربیات انعطافپذیری آنها را فعال کرده و به آنها کمک کرده است که یا از موقعیت بگذرند یا از آن درس بیاموزند.
- آنچه را که می توانم کنترل کنم، کنترل کنم.
بپذیرم که گاهی یک ناامیدی خارج از کنترل من است، و واکنش خود را به آن کنترل کنم. من نمیتوانم انتخابهای دیگران را کنترل کنم، اما میتوانم پاسخ خود را به آنها نیز مدیریت کنم. من سعی می کنم کمتر بر روی اتفاقات تمرکز کنم و بیشتر بر پاسخ خود به آن (احتمالاً با پرسیدن دو سؤال بالا) تمرکز کنم.
- همدلی را بیاموزید.
درس گرفتن از ناامیدی یا شکست باعث افزایش همدلی با دیگران می شود. از آنجایی که اخراج شده ام یا در روابطی که برایم مهم است، مرتکب اشتباهاتی شده ام و مشکلاتی داشته ام، در شرایط مشابه بهتر می توانم با دیگران ارتباط برقرار کنم. به دست آوردن همدلی با دیگران از طریق ناامیدی هایم، من را قادر می سازد دیگران را حمایت کنم.
- از طرد شدن شاد باشید.
وقتی از شکست یا طرد شدن احساس ناامیدی میکنم، سعی میکنم از اینکه چیزی برایم آنقدر اهمیت دارد که احساس پشیمانی کنم، خوشحال باشم. اگر احساس ناامیدی نمی کردم یعنی اتفاق ها آنقدر اهمیت نداشت که به آن اهمیت بدهم. از دست دادن شغلی که به آن اهمیت می دهم بیشتر از، از دست دادن شغلی است که به آن اهمیت نمی دهم، مرا ناراحت می کند.
- به عاملیت دیگران احترام بگذارید.
اغلب اوقات، ناامیدی من به این دلیل است که نمی توانم دیگران را کنترل کنم. هر پیشنهادی که برای ارتباط با دیگران ارائه میدهم، متقابل نیست. هر ایده ای که دارم، برای دیگران ارزشمند نیست. و هر تصمیمی که میگیرم بر دیگران آنطور که میخواهم تأثیر نمیگذارد. من باید به اختیار و حق دیگران برای انتخاب آنها احترام بگذارم و به روشی پاسخ دهم که برای آنها مناسب باشد. تقریباً هر بار که میخواهم ارادهام را به دیگران تحمیل کنم، صراحتاً، همه چیز برای من خوب پیش نمیرود.
- انتظارات را مدیریت کنید.
آرزوهای من باید از منابعم فراتر رود تا مرا به کشش و رشد تشویق کند، اما نه آنقدر که فراتر از توانایی هایم آرزو کنم. وقتی میخواهم چیزی را بسنجم که احتمالاً هرگز نمیتوانم به آن برسم، دلسردتر میشوم و احتمال تغییر پایدار کمتر میشود.
- حواسم را پرت کنم.
گاهی درد ناامیدی نیاز به دیدگاه دارد. آموخته ام که با خواندن، نوشتن ، ورزش کردن، صحبت با خانواده و دوستان، پیاده روی، یا خوردن شکلات، کمی وقت بگذارم تا حواس خود را پرت کنم. این موضوع، فرصتی برای دیدگاه فراهم می کند تا این فرصت، دیدگاه من را نسبت به یک موقعیت گسترده تر کند.
- بر آنچه که هست بیشتر از آنچه که نیست تمرکز کنید.
تمرکز بر آنچه اشتباه است، پیشرفت را برای غلبه بر گذشته محدود می کند. تمرکز بر آنچه درست است، فرصت را به آنچه که می تواند باشد گسترش می دهد. زندگی همه ما در همین لحظه مملو از نیست ها و هست ها است. در همین لحظه ما چیزی را از دست داده ایم و چیزی را به دست آورده ایم. این هماهنگی بین نیست ها و هست ها است که ما را رو به جلو میبرد.آدمهایی که نیست هایشان را پذیرفته اند، تکه هایی از آگاهی را درون خودشان احساس می کنند، به همین علت است که هیچگاه حسرت ندارند و گذشته شان، از دست دادنشان و اشتباهاتشان را دوست دارند؛ چون می دانند همان نیست ها به آنها کمک کرده که اکنون این هست بودن را تجربه کنند.
- به دیگران خدمت کنید.
اگر بتوانم به موفقیت دیگران کمک کنم، حتی زمانی که شکست می خورم، رشد می کنم. این همیشه آسان نیست، اما در تفکرات روزانهام، از خودم میپرسم: «امروز به چه کسی میتوانم خدمت کنم؟» کمک یا خدمت در حد همنشینی و هم صحبتی که منجر به تسکین و آرامش و آگاهی دیگران شود.
- بخواب.
وقتی یک روز سخت با کار، روابط، سلامتی یا چیز دیگری دارم، به جای اینکه سعی کنم این مشکلات را حل کنم، به سادگی به رختخواب می روم. خواب، برای من، می تواند یک ماده مخدر عالی برای سلامتی باشد، تا صبحی دیگر با طراوت بیدار شود و یک روز جدید را با ذهن و روحی روشن برای رویارویی با چالش ها شروع کنم.
- نکته شما؟
برای انعطاف پذیری شخصی چه چیزی را به این لیست نکات اضافه می کنید؟
به دوستان خود در مواجهه با ناامیدی ها و/یا چالش های اجتناب ناپذیر چه می گویید؟